بسمالله الرحمن الرحیم
در مدیریت اسلامی شما علاوه بر "هست" و "نیست"، مدام به "باید" و "نباید" هم فکر میکنید مدیریت اسلامی و جهادی، انقلابی نه به معنی کلهشقی، بیحساب و کتابی، انقلاب به مفهومی که من به وضع موجود هرگز راضی نیستم دائم دنبال اصلاحات بیشتر هستم. دائم امر به معروف و نهی از منکر دارم، دائم اشکالات خودمان را ببینیم و کم کنیم و حذف کنیم. تفاوت این دوتا تیپ مدیریت را اگر بخواهم بگویم و جمعبندی کنم و بعد یکسری روایات برای شما عرض کنم، در تعریف سود هست. چون همه میگویند مدیریت عقلانی مدیریتی است که منافع حوزه تحت مدیریت تأمین بشود و الا مدیریتی که به منافع آنان نینجامد که اصلاً این مدیریت عقلانی نیست این چه مدیریتی است؟ فرق یک مدیریت احمق و مدیریت عاقل، مدیریتی است که منافع تو بیشتر است یا ضرر تو بیشتر است؟ تشکیلاتی که سود آن به ضرر آن نیارزد یعنی ضرر آن بیشتر یا مساوی است اصلاً این تشکیلات عاقلانه اداره نمیشود. روایت جالبی دیدم که میفرماید تشکیلات و جامعهای که فردایش از امروزش، و امروزش از دیروزش بهتر نیست هم بهتر به لحاظ مادی، یعنی محاسبات عقلانی و هم بهتر تربیتی و اخروی، فرمودند آن جامعه بدانید سر جایش نایستاده و دارد عقب میرود. «فهو مغبون» تشکیلاتی که امروز نسبت به دیروز اشکالات آن کمتر نشده است کارآمدی آن بیشتر نشده است، صلاح آن از فساد آن بیشتر نشده است اهل بیت(ع) میفرماید این تشکیلات فشل است دارد سقوط میکند خودش نمیفهمد! – این خیلی اصل مهمی در مدیریت جهادی است – این ییعنی هر روز بهتر از دیروز. یعنی اگر دیروز واقعی نه دیروز اعتباری، در تشکیلات تحت مدیریت من آدمهایی میآمدند از هر صد نفر، 30 نفر ناراضی بیرون میروند حالا یا سوء تفاهم بوده یا حقشان ضایع میشده یا حقشان ضایع نمیشده بینظمی و بیحساب و کتابی بوده بالاخره معلوم نمیشده کی به کی و چی به چی هست! اگر این تشکیلات که دیروز سی درصد ناراضی بودند امروز 25 درصد نشود طبق روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در مدیریت جهادی و اسلامی، یک مدیریت غیر اسلامی بلکه غیر عقلانی است و این دارد سقوط میکند. اگر دیروز حقوق صد نفر را پاسخ میداد و امروز 110 نفر نکند این تشکیلات اسلامی نیست و دارد عقب میرود و سقوط میکند چه برسد به جاهای یکه امروزشان از دیروزشان خرابتر باشد ناراضیها بیشتر باشند، حقوق پایمال شده بیشتر باشد. انرژی هدر رفته، سرمایههایی که دارد حرام میشود بیشتر باشد. بعد میدانید چون از جیب خودمان که نمیدهیم اصلاً نمیفهمیم چقدر شد؟ این که یکی از چیزهایی که نظام سرمایهداری فهمید این بود که هرکسی - بخش خصوصی - از جیب خودش بدهد ، تا بفهمد که اگر یک جایی عقل نشان ندادید و عقلانی رفتار نکردید هزینه و خسارت آن را خودت باید بدهی، بده هرچه میخواهی بده! اگر میخواهی خودت سود کنی درست مدیریت کن. سود ببر، هرچه بردی بردی. این را اتفاقاً در روایات ما با این قضیه تأکید شده است فرمودند هرکسی در مدیریت خطا میکند هزینهاش را باید خودش بدهد نه ملت. حتی در مدیریتهای عمومی و دولتی، منتهی از این طرف شیر نفت است، پول مفت است مخصوصاً در کارهایی که مادی محض نیستند حالا یک وقتی یک کارخانه باید محصول بدهد زود میفهمید که دخل و خرج آن چطوری است؟ در کارهای مدیریت فرهنگی و تربیتی معلوم نیست چه کسی درست دارد عمل میکند و چه کسی نمیکند؟ دکتر و مهندس اگر خطا کنند زود معلوم میشود، چهارتا مریض بمیرد معلوم میشود که آقا چطوری است شما 6تا مریض عمل کردید چهارتای آن مُرد؟ مشکلی داری؟ تو چطور مهندس و تشکیلاتی هستی که 10 تا سد ساختی سه تای آن نشتی دارد؟ تو یک مشکلی داری اما در علوم انسانی و مباحث فرهنگی و تبلیغات اسلامی، نشتی که هیچی، دره هم باز بشود هیچ کس نمیفهمد! مدام هی بودجه میآید، آقا چه کار کردید؟ ما کارهایمان را کردیم ما به تکلیف خودمان عمل کردیم دیگر ما مأمور به نتیجه نیستیم ما مأمور به تکلیف هستیم! تکلیف و نتیجه را اینطوری معنا میکنند نه آنطوری که عرض کردم امام میگوید. من مأمور به هزینهام! که بیلان کار بدهند. خب حالا این مسئله که در تعریف این دوتا مدیریت سود دوجور تعریف میشود تعریف علمی سود و منفت چیست که مورد اجماع باشد؟
تئوریپردازان لیبرال سرمایهداری که امروز مدعی اصلی مدیریت در جهان هستند و در دانشگاهها حرفهایشان را تدریس میکنند بعد هم میگویند ما اینجاها این کارخانه را ساختیم و این کارها را کردیم! البته الآن دوران افول سرمایهداری، دوران قرن 19 و اوایل قرن 20 دوران اوج اینها بود حالا دارند مدام ضعیف میشوند و سوراخها و نشتیها در تشکیلات خیلی زیاد شده و اقتصاد خود غرب و سرمایهداری دارد واقعاً فشل می شود مطمئن باشید اروپا و آمریکا اقتصادشان را تا 30- 40 سال دیگر نمیتوانند اداره کنند همین الآن هم اگر جنگ راه نیندازند نمیتوانند اداره کنند از این طرف به آن طرف، زمین بازی را مدام عوض میکنند و بازی را بهم میزنند. تورم داخلی را به جهان منتقل میکنند پول جعلی قلابی بدون پشتوانه چاپ میکنند با ربا و نفت و سرمایهداری و جنگ و تهدید دارند خودشان را اداره میکنند و الا اقتصاد سرمایهداری ازهم پاشیده است ولی حالا برای این که علنیتر بشود در آینده این قضیه 99 درصد و 1 درصد را بیشتر خواهیم دید و بعد به شما بگویم در آمریکا و اروپا عملاً یک انقلاب اجتماعی سیاسی و اقتصادی اتفاق افتاد یعنی ملتها توی خیابانها ریختند منتهی اینها سرکوبشان کردند و اینها در سرکوب کردن هوشمندانه عمل میکنند بقیه جاهای دنیا همینطوری مخالفینشان را سرکوب میکنند! نعره، سروصدا، برو بیا، اینها اینقدر هوشیارانه عمل میکنند که کسی نمیگوید اینها سرکوب شدند در حالی که واقعاً سرکوب شدند شکنجه هم میکند، زندانی هم میکند، تحریم هم میکند، ایمیلها را هم کنترل میکند با دوربین همه رفت و آمدها را هم کنترل میکند از همه جای دنیا همه کارها را بیشتر از همه جا میکند در ظاهر چیزی نمیبینید و در باطن همه کارها را میکند این فرق بین دوتا مدیریت است! مدیریت باطل که هوشمندانه عمل میکند و مدیریت مسیر حق که هوشمندی ندارد. آن وقت در روایت ما چقدر حضرت امیر(ع) گله کردند گفتند من ده تای شما را حاضر هستم بدهم یکی از آدمهای معاویه را بگیرم من حاضرم معامله کنم. دهتا شما را بدهم یکی او بدهد! اولاً هرچه میگوید صددرصد به حرف گوش میکنند و بحث نمیکنند ولی من هرچه میگویم از اول تا آخر من باید به شما جواب پس بدهم عمل نمیکنید. دوم این که اینها سر آنها حرفها متحد و تشکیلاتی عمل میکنند وقتی معاویه میگوید بروید این کارها را بکنید اینها متشکل میروند ولی شما دهتاییتان دهتا حرف میزنید این او را قبول ندارد او این را قبول ندارد میگویند من حاضرم ده تای شما را بدهم و با یکی از آنها را معامله کنم.
در منطق مادی وقتی که عقلانیت تعریف میشود اولاً حریم عقلانیت تفاوتهای مدیریتهای جهادی اسلامی با مدیریتهای مادی، حریم عقلانیت در آن تفکر محدود و فقط مختص به مهندسی ابزار است تنظیم وسایل برای نیل به مطلوبات صرفاً اقتصادی و شخصی است در تفکر مدیریت اسلامی و جهادی حریم عقلانیت شاملتر و عامتر از این حرفهاست که حالا در روایت میگویم چند دسته عقلانیت است. در یک حوزه مدیریت عقل قدرت مانور آن در حوزه اهداف فقط در مقیاس کلی حیات و مدنیت آنجاها نیست و حق چون و چرا ندارد شما میبینید که عقلانیت در تعریف لیبرال سرمایهداری نمیگویند از اهداف سؤال کن که آیا هدف عقلانی است یا نه؟ میگویند هدف عقلی ندارد هدف، غریزی و لذت است! سود است! به تو چه که چه کسی از چه لذت میبرد؟ یک تشکیلات و یک آدم عاقل اوست که وسائل و ابزار بهتری را برای رسیدن به هدفش هرچه که هست انتخاب میکند شما دیگر نباید راجع به اهداف سؤال کنید که کدام اهداف عقلانی درست است و کدام غلط است؟ در مدیریت اسلامی هم از عقلانیت اهداف میپرسند و هم از عقلانیت ابزار. یعنی هم هدفتان باید عقلانی باشد هم وسیلهتان. او میگوید فقط وسیله باید علانی باشد اصلاً عقل ابزاری چیز بدی نیست یک عقل اسلامی است روایات خیلی در عقل ابزاری داریم بحث این است که عقل ابزاری لازم است اما کافی نیست. بعضیها میخواهند به سکولاریسم فحش بدهند اما عقل ابزاری را تخریب میکنند! یک عالمه روایت در رابطه با عقل ابزاری داریم که حالا برای شما میخوانم. دیگر این که در منطق مادی، ارزشها و اخلاق وارد حوزه مدیریت نباید بشود مدیریت ارزشی و اخلاقی معنی ندارد یعنی شما در مدیریت تصمیم اخلاقی و ارزشی لازم نیست بگیرید شما فقط بر اساس سود و منافع تصمیم میگیرید! این وسط به کسی ظلم شد، ارزشهایی زیر پا گذاشته شد مهم نیست ولی در مدیریت اسلامی مهم است چون در آن تفکر و در آن معرفتشناسی عقل، قدرت داوری درباره ارزشها را ندارد اصلاً "هیوم" به بعد همین را میگوید حتی "کانت" هم که آدم اخلاقی است همین را میگویند عقل از اخلاق جداست، دانش از ارزش جداست باید و نباید اخلاقی و حقوقی از هست و نیست علمی جداست، تفکیک حقایق از اعتباریات، یکی از معانیاش همین است ما در مدیریت با واقعیت با مفاهیم علمی سروکار داریم مفاهیم علمی چیست؟ یک) محسوسات در مقام توصیف، تجربه، در مقام توصیه هم سود! همین و بس. غیر از این هرچیز بگویید چرند است برو شب شعر، شعر بگو، برو توی مسجد و کلیسا موعظه کن! آنها مذهب است، اخلاق است، آنها ایدئولوژی است، اینجا جای علم دارد. این تعریف از علم، تعریف از سود، تعریف از حق، اما در منطق اسلامی، تعیین هدف بستگی به امیال و هنجارهای شخصی یا ملی یا گروهی و صنفی فقط ندارد ملاک دارد ملاک عقلی داریم برای حتی ارزیابی هدف. دیگر این که در حوزه ارزشهای اخلاقی عقل داوری میکند در مستقلات عقلیه، بطور مستقل، در غیر مستقلات به کمک وحی داوری میکند یعنی حوزه مدیریت ارزشی و غیر ارزشی دارد فقط مسئله عقلانیت عملی مطرح نیست دانش از ارزش جدا نیست و به هم مربوط است. ارزشها ریشههایشان موضوع دانش هستند اما نه فقط دانش تجربی و حسی. ببینید باید و نباید ارزشی، حقوقی و اخلاقی هم نوعی هست و نیست است منتهی هست و نیست غیرحسی و فراحسی. هست و نیست متافیزیک است هست و نیست عقلی – اخلاقی است یعنی همان طور که در عالم ماده علم فیزیک و شیمی و علمهای دیگر میگوید که مثلاً آب اگر صددرجه گرم شود میجوشد، اگر الف، پس آن گاه ب، یک قانون علّی مادی تجربی حسی، حالا میآییم در حوزه سعادت و شقاوت انسان، عرصه فقط فیزیک نیست بلکه متافیزیک هم دخالت میکند آنجا هم همین را میگوییم یک قانون علّی را میگوییم، میگوییم اگر ج، پس آنگاه دال. یعنی چه؟ یعنی اگر خیانت کنی پس آنگاه این آثار را میبینی هم در دنیا و هم در ادامه حیات در آخرت. اگر این اعمال را انجام بدهی آن آثار را میبینی. آن هم علیّت است، آن هم علم است. این باید و نباید اخلاقی و حقوقی که ما میگوییم آن هم دانش است منتهی سنخ دانش، دانش متافیزیک است فیزیک نیست. خب میخواهم بگویم اینها در مدیریت تأثیر دارد این که بگوییم مدیر موفق کسی است که سود تشکیلات خود را بیشتر کند بعد میگویید که آدمهایی که این وسط له میشوند، ظلم، حق و باطل، رشوه و.. اینها چه؟ میگوید اینها نه دیگر، ما فقط ترازو وزن میکنیم! ما پول را توی ترازو میگذاریم وزن میکنیم! اما شقاوت و سعادت و این حرفها چیست؟ این هم یک فرق آن است حوزه عقل غیر ارزشی نیست در مدیریت اسلامی، حوزه ارزشها غیر عقلانی و غیر علمی نیست. در مورد بهای اخلاقی که در مدیریت جامعه اسلامی در ازای نیل به شادی و سود میپردازی، در ازای نیل به رفاه جامعه میپردازی عقل در مورد بهای اخلاقی حق اظهار نظر دارد اما در آن تفکر ندارد چون در آن تفکر انسان علیالاصول یک موجود غیر منطقی غریزی است و فقط به لذت و سود میاندیشد عقل اگر هست فقط قوه محاسبه در خدمت غرائز و امیال است صلاحیت فرماندهی کل ندارد. ببینید در مدیریت اسلامی، عقل در اتاق فرماندهی کل است. روی هدف باید حرف بزند، روی وسایل و ابزار هم حرف بزند. در مدیریت مادی عقل، در اتاق فرماندهی کل نیست بلکه در اتاق فرماندهی عملیاتی است یعنی در قرارگاه عملیاتی عقل هست و تا آنجا میآید در اتاق فرماندهی قرارگاه مرکزی عقل نمیآید اینها که میگویم عین حرفها و استدلالهایشان است حالا فرصت نیست که یکی یکی بگویم چه کسی چه میگوید. آنجا حداکثر نظم دهنده به تجربیات ماست در مدیرت اسلامی و جهادی، عقل علاوه بر این که باید به تجربیات نظم بدهد و ما متأسفانه در این قضیه ضعف داریم عملیات تجرید و انتزاع در کلیات و ادراک حقایق غیر حسی یعنی عقلی – شهودی، در این منطق، تصورات شاعرانه و لفاظی نیست یک بحثی در حوزه معرفتشناسی به نام نومینالیزم که حتماً شنیدید "اصالت تسمیه" که واقعیت آن چیزهایی است که میتوانید روی آن اسم بگذارید صدایشان کنید و آنها را بنامید آنها چیزهایی است که باید مابهازای مادی داشته باشد و الا شناختن آنها علم نیست و یک پیشرط پوزیتویستی در واقع برای عقل و علم دارند. اما ما در فرهنگ اسلامی در چند سطح عقلانیت داریم. من بخش آخر عرایضم بعضی از روایات را برای شما بخوانم دوتا دسته روایت است بعد در خدمت دوستان هستم.
یکی این که در حوزه اخلاق و حقوق، مدیریت اسلامی چه نگاهی به نیرو و آدمهای تحت فرمان خود دارد؟ این آدمها فقط نیرو نیستند اینها انسان هستند و برادر تو هستند. حقوق و اخلاق اینها مهم است نحوه مباحثی که مستقیماً سود مادی ندارد ولی مدیریت اسلامی و جهادی به آنها کار دارد. یکی این روایات. که اول اینها را بخوانم که از عقلانیت در مدیریت اسلامی – جهادی که بحث میشود چه شباهتی دارد با مدیریت سکولار؟ و چه تفاوتهایی دارد؟ تفاوتهای آن در دو – سه سطح است که من از هر کدام یکی دوتا روایت میگویم. اولاً عقلانیت یک حریم کلی عقلانیت که ما در اسلام چقدر بحث داریم که میفرماید «ملاک الأمر العقل» ملاک همه چیز عقل است. میفرماید که «الانسان بعقله» راجع به انسانها میخواهید داوری کنید به میزان عقلشان توجه کنید حتی خداوند میفرماید در قیامت من هرکسی را به اندازه عقلش از او چیزی میخواهم عقل هم به معنی سواد و مدرک نیست. آدمهای بیسواد عاقل با آدمهای باسواد جاهل و بیعقل ما خیلی داشتیم و داریم و خواهیم داشت، در دانشگاه و در حوزه، همه جا داریم! مُلای نفهم. پروفسور ابله. آدمهای زیادی هم داریم که مدرک ندارند ولی حکیم هستند عقلشان بهتر از هر مدرکداری کار میکند. «الانسان بعقله» خداوند میفرماید من در دنیا به شما عقل دادم و در برابر عقلتان چیزی میخواهم در آخرت هم شما را با عقل محاسبه خواهم کرد. هرکسی به اندازه عقلش، خداوند در روایت میفرماید هر کسی به اندازه عقلش صواب و عقاب دارد، بهشت و جهنم، مناسب مراتب شعور آدمهاست همه بهشتیها اندازه هم که شعور ندارند بهشت آدمها هم با هم فرق میکند. مگر هرکس آدم خوبی است به بهشت میرود مگر همه اینها پیش هم هستند و یکجا هستند؟ در روایت داریم که بهشتی به بهشتی طوری نگاه میکند که شما از روی زمین به ستارهها، هر دویشان هم در بهشت هستند. جهنمی هم همینطور هستند. «یدرک الخیر کلّه بالعقل» میخواهم بگویم در مدیریت جهادی – اسلامی عقل چه شأنی دارد؟ حالا میگویید کدام عقل؟ عرض میکنم در آیات و روایات میگویند سه سطح عقلانیت. این کلیاش هرکس مدیریت اسلامی و جهادی را دارد بدون عقل تعریف میکند این خلاف اسلام است. «یدرک الخیر کلُّه بالعقل» همه خیرات و منافع و حتی سودها، سود دنیوی و سود اخروی با عقل درک میشود. «اصل الانسان العقل مصلح کل امر» فرمودند هرجای جامعهتان خراب است با عقل میتوانید آن را درست کنید. مدیریت جهادی اسلامی را دقت کنید. «العقل مُصْلحُ کلّ امر» همه چیز را با عقل میشود درست کرد هم آخرت و هم دنیا را. وقتی عقلتان را به کار بردید میفهمید که چه حرفهایی را باید از چه کسانی گوش کنید حرف انبیاء را باید بشنوید این را همان حق میگوید چه بکنید که چه نکنید. میفرماید «کلّ امر» هر جای کار فرد و جامعه، دنیا و آخرتتان، اقتصادتان، فرهنگتان، هرجایتان مشکل دارد بدانید شما مشکل عقلی دارید از عقلتان درست استفاده نمیکنید بلکه شاید اصلاً استفاده نمیکنید. میفرماید عنصر نجاتبخش است. «مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا، إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ یَوْماً» خداوند به هر میزان عقلانیتی که به کسی یا کسانی داده باشد به همان اندازه آن عقلانیت یک روزی در مشکلی به دادشان خواهد رسید و مشکل را حل خواهد کرد. این شأن عقلانیت است. «لایستعان علی الدهر الا بالعقل» شما بر مشکلات روزگار بدون عقل نمیتوانید غلبه کنید نمیتوانید اداره کنید نمیتوانید خطرها و ضررها را از خودتان دور کنید ما عقل را برای چند کار به شما دادیم یکی با این عقل مباحث ماوراءالطبیعه، خداشناسی، آخرت، تکلیف خودت، یکی هم این عقل را برای اخلاق دادهایم – حالا خواهم گفت – عقل، ارزشی است. ارزش، عقلانی است. سوم هم برای ابزار دادیم، عقل ابزاری. دادیم مشکلات مادی جزئی زندگیتان را حل کنید. پیامبر(ص) هرجا میرفتند اگر یک کسی مشکل داشت محال پیامبر(ص) رد بشود سریع آستین خود را بالا میزد و به اصحاب هم میفرمود که کمک کنند. میفرمودند اگر جایی میروید میبینید یک مشکلی برای مردم آزار مادی یا آزار روحی دارد میرساند عقلتان را به کار بیندازید بازویتان را هم به کار بیندازید و زود آن را حل کنید چرا رد میشوید؟ اصلاً فرق یک جامعه متمدن و غیرمتمدن همین است. جامعه وحشی، بدوی هرکسی فقط به فکر خودش هست میگوید من از این دستانداز که رد شدم تمام شد رفت! ولی آن که تمدنسازی میکند میگوید خب حالا من رشد بقیه چه؟ خب الآن رد شدم فردا چی؟ من اصلاً نباشم ولی این درست است؟ تمدنسازی وقتی میشود که در یک جامعه وقتی یک مشکلی را میبینید بگویید خب عقلت را به کار بینداز، توکل به خدا و با اخلاص و برای خدمت به خلق و برای خدا شروع کن آن را حل کن عبادت هم هست، مدیریت هم هست. رد نشو. پس روی عقل در مدیریت اسلامی حساب شده است ما کم از آن کار میکشیم! ما همینطوری که عقلها را گرفتیم میخواهیم همینطوری تحویل بدهیم. پلاستیک آن را هم باز نمیکنیم یعنی آکبند! امانتداریم میگوییم خدایا آنچه را که دادی تحویل خودت! تو به ما اینطوری عقل دادیم ما هم همانطور به تو برگرداندیم! خداوند، عقل مستعمل میخواهد. عقلی که کار کرده باشد عقل کهنه شده را میخواهد عقل تازه میدهد و عقل کهنه تحویل میگیرد اما ما همان عقل تازه را میگیریم و عقل تازه هم پس میدهیم و اسم آن را هم اسلام و جهاد میگذاریم! نیتمان درست بوده! نیتتان هم درست نبوده است. «العقل یُنجی» عقل، فرد و جامعه را نجات میدهد «العقل مفتاح الامر الانسان» کلید همه قفلهایتان در عقل است این نعمت بزرگی است که خداوند به شما داده است. «العقل رسول الحق» آنچه که عقل شما به شما میگوید سخن خداست. عقل، پیامبر حق است. «لا مُصیبَةَ کَعَدَمِ العَقلِ» میفرماید میدانید بزرگترین مصیبت این است که یک جامعهای بدون عقل اداره بشود. امکانات پژوهش، پول، تشکیلات، عقل نیست. آموزش هست عقل نیست. بودجه هست، پول نفت هست ولی عقل نیست. فرمود «لا مُصیبَةَ کَعَدَمِ العَقلِ» به شما بگویم بزرگترین مصیبت یک مردمی، یک خانواده و یک شخص چیست؟ بیعقلی و فقدان عقلانیت. بلد نیستند درست محاسبه کنند، دخل و خرج کند، برنامه نمیتواند بریزد همینطوری ادامه میدهد «العقل فی الجسد کالامام فیالناس» فرمودند عقل امامت میکند. خدا قبل از هر چیز عقل را آفرید و به انسان گفت من به حساب تو میآفرینم. «صَدِیقُ کُلِّ اِمْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ» بهترین دوست یک فرد و یک جامعه، عقل آن جامعه است. پس اگر کسی مدیریت را طوری تعریف میکند که از همه چیز حرف میزند غیر از عقل، حتی عقل ابزاری، این اسلامی و جهادی نیست. «ما مِن حَرَکةٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فیها إلى مَعرِفَةٍ» فرمودند هیچ کاری در این دنیا نیست «ما من حرکه» إلا این که احتیاج به شناخت و محاسبه و تعقّل دارد. یعین اگر میخواهید یک لولهکشی عادی بکنید، میخواهید یک جلسه را برگزار کنید میخواهید برنامهریزی یک مسافرت تفریحی بکنید، فرمودند اگر قبل از آن برنامهریزی نکنید، محاسبه نکنید عقلتان را به کار نیندازید که زمان، مکان، کجا ساکن بشویم غذا چه کار کنیم؟ اگر کسی مریض شد هوا چطوری است؟ همه اینها را نبینید فرمود آن کار شما مشروع نیست معقول هم نیست قدم از قدم بدون مطالعه نمیتوانید بردارید این حرف مطلق است. این یعنی شیعه علی. فرمود هر اقدامی میخواهید بکنید باید شناخت، معرفت، تمام جزئیات آن را مطالعه کنید آن تعبیری که از شهید طاهری خواندم که فرمود اگر میروید به نیروی عملیات میگوید اگر رفتی گشت شناسایی برگشتی باید ده ساعت آنجا میگشتی 9 ساعت و نیم گشتی برگشتی فردا سه تا شهید بیشتر بدهیم فردا روز قیامت باید جواب بدهی. همین شهید طاهری – خدا رحمتشان کند – ما در نیروی اطلاعات عملیات لشکر بودیم نیروی گشتی اطلاعات میفرستاد که مثلاً بچههای اطلاعات یا لشکر را میفرستادند که جلو بروند میگفتند ما رفتیم از آب رد شدیم رفتیم پشت نخلها پشت دشمن بله جاده اینطوری بود. بعد میپرسید که خودت روی جاده رفتی؟ پایت را روی آسفالت گذاشتی؟ گفت نه، من از صد متری دیدم. میگفت نه من قبول ندارم باید دوباره فرداشب، پس فرداشب بروید آن صد متری هم که نرفتی باید بروی چون در همان صد متر ممکن است یک چیزهایی باشد که تو نفهمیدی، ممکن است ما در همان صدمتر 20تا شهید بدهیم. باید بروی قدم به قدم آن صدمتر را برداری و روی آسفالت بصره - بغداد بروی بایستی بعد بیایی به من گزارش بدهی. این که من میگویم از بچههای لشکر خود ماست. خب این یعنی دو جور مدیریت. او هم که میگوید از دور دیدم بس است. او هم اسم آن را مدیریت جهادی میگذارد چون اخلاصش که هست، میگوید حتماً انشاءالله آن صدمتر هم چیزی نیست! انشاءالله گربه است! خب آقا در آن صدمتر ممکن است یک نهر آنجا باشد ممکن است یک میدان مینی آنجا باشد، ممکن است در همان صد متر یک کمینی باشد. در عملیاتها – آنهایی از شما که سنتان بالاتر هست یادتان هست – گاهی در عملیاتها سرنوشت یک گردان در یک منطقه سر 20 متر عوض میشد! سر همان 10- 20 متر سرنوشت آن عوض میشد که اگر در آن 10- 20 متر 6-7 نفر میافتادند گروهان یا گردان برمیگشت یا متلاشی میشد یا این که نباشد و جلو بروی. همان ده متر و پنج متر حساب میشود. متأسفانه غرب همین 5 متر- 10 مترها را میبیند ما نمیبینیم. کم میبینیم. در حوزه اخلاق هم ما عقلانیت مدیریتی داریم و مدیریت عقلانی جهادی اسلامی اخلاق سرش میشود که من دیگر از این عبور میکنم چون وقت نیست. میخواهم دسته سوم روایات را برای شما بخوانم.
دسته سوم، عقلانیت اسلامی در مدیریت ابزاری است. مثلاً ببینید در حوزه اخلاق میفرماید: «رأس العقل معاشرت الناس بالجمیل» در مدیریت مادی، نحوه معاشرت با مردم دیگر اخلاق ربطی به عقل ندارد مگر سود. ببینید الآن کمپانیهای مادی هم خیلی مؤدب برخورد میکنند و از ماها مؤدبتر هستند. آنها که رفتند دیدند یعنی شما در هواپیمای این مینشینید مهماندارش مؤدب است همینطور الکی به آدم لبخند میزنند اصلاً حق با هم باشد باز به تو احترام میگذارد. در شرکتهای خصوصیشان، در تشکیلاتشان میروید مؤدب و مهربان هستند و لبخند میزنند ولی اینها خندههایی که رئیس اداره گفته روی صورت میچسبانی تا حقوق تو را بدهند چون این مشتری نباید از دست برود! این که از هتل ما رفت باید فردا با دو نفر دیگر برگردد! خب او با محاسبات مادی این کار را میکند. اما مدیریت اسلامی بالاتر از این مسائل است ولو سود هم نیاورد و مشتری هم نیاید تو وظیفه اسلامیات هست که با ارباب رجوع درست برخورد کنی. میدانید حضرت امیر(ع) نیروی بازرسی بیرون بعضی از ادارات و دادگاهها و دارالحکومه میگذاشته که ارباب رجوع که بیرون میآید نه جلو، چندتا کوچه آن طرفتر، از او میپرسیده که با تو چگونه رفتار کردند؟ کسی از تو رشوه خواست؟ کسی به تو توهین کرد؟ اینها در روایت ماست. «عیونی» چشمهای من، نیروهای اطلاعاتی من. این میشود مدیریت اسلامی.
و آخرین بخش عرایض من، این روایاتی است که مربوط به عقل ابزاری است. بعضیها میگویند این مسائل جزئی مهم نیست من فقط چندتا از این روایات را برای شما نقل کنم. از این روایات الیماشاءالله داریم.
فرق ما با مدیریت سکولار در این است که او عقل معاد را قبول ندارد فرق ما در این نیست که او عقل معاش را قبول داشته باشد ما بگوییم ما عقل معاش را قبول نداریم. متأسفانه من میبینم بعضی از بچه مسلمانهای ما مقاله مینویسند میخواهند علیه سکولاریزم و علیه اومانیزم و مدرنیته حرف بزنند میبینم اصل تکنولوژی و اصل عقل ابزاری را با اصل محاسبه را زیر سؤال میبرند! خیال میکنند هرجا صحبت از عقل و سود و فایده است اینها اومانیزم است. تو مدیریت را که به عهده میگیری باید به فکر سود و منافع ملت باشی. نباید ضرر بزنی. اگر کسی ضرر بزند، در روایت میفرماید «إِنَّ اللهَ یُبغِضُ و اِضَاعَةَ المَالِ» این روایت حضرت رضا(ع) است. سه چهارتا چیز است یکی القیل و القال، خداوند بیزار و متنفر از قیل و قال است، همینطور ورّاجی کردن، بحثهای الکی کردن و شعارهای الکی دادن، وعدههای بیخود، عذرآوردن بیخودی، هی این او را محکوم کند و... وراجی. «إِنَّ اللهَ یُبغِضُ القِیلَ و القَالَ و اِضَاعَةَ المَالِ وَ کَثَرةَ السُّؤالِ». در مباحث علمی این چه گفت! او چه گفت! من چه گفتم؟ خب هدف چیست؟ هدف مباحثه و مجادله است و خراب کردن همدیگر است یا رسیدن به یک هدفی است. و یکی هم میفرماید «إِنَّ اللهَ یُبغِضُ و اِضَاعَةَ المَالِ» خداوند متنفر و بیزار است از هر مدیریتی که پول و سرمایه را دارد ضایع میکند یعنی اینقدر به تو بودجه دادند درست برنامهریزی نمیکنی، باید یک کارخانهای را راه بیندازی، یک سلاحی را بسازی، یک جایی را آباد کنی، جادهای را آسفالت کنی، کاری کرده که دخل آن به خرج آن نیارزید یا شخصی ضرر کرد یا بیتالمال ضرر کرد. فرمود خداوند متنفر است. مدیریت جهادی... پرهیز کن از مدیرتی که 1) إِنَّ اللهَ یُبغِضُ القِیلَ و القَالَ؛ اهل قیل و قال است. 2) پول را درست مدیریت نمیکند ضایع میکند. با این پول و سرمایهای که به تو دادند با این نیرو با این وقت شما چه کارها که میتوانستی بکنی، چه کار کردی؟ بیعرضهای، ضایع کردی. نمیگوید خائن و فاسد؛ بلکه میگوید ضایع کردن مال مثل خائن است. یعنی مدیر بیعرضه مثل مدیر دزد است! خدا از او متنفر است تو که عرضه آن را نداری تو که درست نمیتوانی برنامهریزی کنی اصلاً به چه حقی این مسئولیت را قبول کردی.
یک روایت دیگر در مدیریت؛ میگوید ما فلان کس را گذاشتیم این خیانت کرد. حضرت میفرماید – خیلی عجیب است – میفرماید نگو او خیانت کرد بلکه تو به یک خائن اعتماد کردی! چرا همه تقصیر را گردن او میاندازی؟ تو این وسط مسئول نبودی؟ «فقد ائتمن خائن» بله او خیانت کرد باید مجازات هم بشود جنابعالی هم خیانت کردی چطور شما کسی را آوردی این همه اموال بیتالمال دست یکی سپردی که آزمایش پس نداده چطور اعتماد کردی و حقوق مردم را دست این آدم دادی؟ چطور پروژه به این مهمی را دست یک آدم بیعرضه و یک آدم دزد دادی؟ و نظارت هم نکردی؟ حالا برای عقل ابزاری اینقدر روایت زیاد است. من چندتا از آنها را برای شما بخوانم: 1) «اَفْضَلُ النّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم تَقدیرا لِمَعاشِهِ وَ اَشَدُّهُمُ اهْتِماما بِاِصْلاحِ مَعادِهِ؛. » به شما بگوییم عاقلترین مدیریت، عاقلترین مردم و جامعه، عاقلترین حکومت و عاقلترین مردم چه کسانی هستند؟ «اَحْسَنُهُم تَقدیرا لِمَعاشِهِ» هرکس و هر مدیریتی که معاش یعنی همین زندگی دنیوی مردم را بهتر و دقیقتر برنامهریزی کند، تقدیر یعنی برنامهریزی و اندازهگیری، عقلانیت او از همه بیشتر است. به شما بگویم کدام حکومت؟ کدام مدیریت و کدام تشکیلات عقلانیتر است؟ آن کس که زندگی دنیای مردم را که چقدر انرژی هدر برود، چقدر برق، چقدر سوخت،چقدر بنزین، چقدر ترافیک، هوای آلوده، مردم چقدر در اداره معطل بشوند. باور کنید خیلی از مشکلاتی که مردم دارند در جامعه زجر میکشند و مخالف میشوند سر همین بیعقلیها در مدیریتهاست یک کارهایی هست که واقعاً 10 برابر آسانتر انجام میشود. یک کسی، یک تیمی، یک جایی نیست که اینها بنشینند فکر کنند و تند تند حل کنند؟ این همه ما فارغالتحصیل رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی داریم که بیچارهها بیکار در خیابانها میگردند و مسئولش هم شورای عالی انقلاب فرهنگی است که تند تند مدرک میدهند دیپلم بیکار را فوق لیسانس بیکار میکند! چرا؟ چون فکر نمیکند برای این رشته در جامعه شغل هست یا نیست؟ نیاز هست یا نیست؟ تو درست آموزش میدهی یا نه؟ برای چه؟ همه این مدرکها را برای جلسات خواستگاری میخواهند که بگویند آقای دکتر و خانم دکتر! وگرنه به درد دیگری نمیخورد چون استخدام هم، همه جا اشباع شده حالا همه را بیرون میریزند! این تقریباً به درد همین میخورد! چه رشتهای؟ کجا؟ چه نیازی؟ کجا به کار میگیری؟ این همه استعداد، این همه بچهها وقتی مدیریت عقلانی نیست و تقدیر معاش نیست این در مدیریت مادی غربی که بر دنیا مسلط شد آنها مینشینند ... همین الآن که اینجا نشسته دور و برش را نگاه میکند – من اینه را دیدم – نگاه میکند ببیند همین الآن اینجا مشکل چیست؟ دوتا مشکل را پیدا میکند و میگوید منشأ این مشکل چیست؟ خب امکانات من چقدر است؟ راه حل چیست؟ هزینهاش چقدر است؟ فایدهاش چقدر است؟ بنشینیم فکر کنیم، 4تا راه حل است کدامهایش عملی میشود؟ یکی از بچههای انقلابی حزباللهی خود در آمریکا درس خواند و دکترایش را گرفت، آنجا خیلی برای انقلاب زحمت کشید زندان رفت و... ایشان دکترایش را که گرفت و در یکی از دانشگاههای آمریکا درس میدهد. گفت فلانی اینجا آمدند یک پروژه به ما دادند گفتند که ما میخواهیم کارمندانمان در اداره با علاقه بیشتر، بیشتر کار کنند. پروژه شما در حوزه مدیریت و برنامهریزی است. ما اینقدر به شما ول میدهیم شما بگویید ما چه کار کنیم که سودش بیشتر بشود. میگوید یک تیمی تشکیل شد دو – سه نفر بودیم من هم یکی از آنها بودم. نشستیم دیدیم دو- سه تا مسئله است - ببینید چقدر مسائل کوچک بود – بعضی از اینها احساسشان این است که مدیریت نگران اینها نیست اینها گرما میخورند سرما میخورند کسی به فکر اینها نیست. بررسی کردند دیدند آیا اینها توی کل کارخانه کولر دارند؟ گفتند بله همه چیز هست. گفت پس مشکل چیست؟ گفت اینها نمیدانند که کولر روشن است، گفت یکی راهها این است که کولرها را شِرشِر آویزان کنید که اینها ببینند. ببینید چه چیزهای جزئی. میگفت 40- 50تا راه حل در این پروژه بود از این چیزهای کوچک، یکیاش این بود که دیدند اینها در راهرو، یک راهروی کوچکی است اینها وقتی میروند و میآیند روبروی همدیگر میایستند با هم حرف میزنند، گفتند چه کار کنند وسط راهرو پارتیشن زدند که اینها چشم توی چشم نشوند! مثلاً این کارخانه 5 هزار نفر کارگر دارد توی این راهروها اگر حساب کنید یک سوم اینها یک دقیقه حرف بزنند ببینید چند هزار دقیقه از وقت کار میشود! میگفت یکی از طرحهایی که دادند این است. خب این دارد مادی نگاه میکند، سود است! با خودش نمیگوید خب حالا کارگر خسته شده بگذار حالا یک خوش و بش هم توی راهرو بکند او هم به یک خوش و بشی احتیاج دارد. ولی میگویند نه، سود مهم است. سوم میگفت محاسبه شد دوربین گذاشته بودند که اینها چند بار دستشویی میروند و چقدر دستشویی رفتن وقت میگیرد دیدند بررسی کردند که بعضی از روزها غذا شور است! یکی از راه حلها این بود که نمک غذا کم بشود که اینها کمتر آب بخورند کمتر بروند دستشویی، بیشتر کار کنند. چون 5 هزار آدم، 5 هزار دقیقه اضافه کنی خیلی است. ما پول از این دقایق درمیآوریم. میگفت باور میکنی ته این پروژه که اینها به این دانشگاه ارائه دادند فرض کنید 5 میلیون دلار داده که اینها 3- 4 ماه نشستند کار کردند البته بخشیاش هم طرحهای مهمتری بود اجرایی بود که فلان بخش کارخانه باید تولیدش تغییر کند و به فلان سمت برود، میگفت از اینها هم بود تا این چیزهای جزئی. گفت ولی خودشان بعد از یکی دو سال گفتند سود ما اینقدر درصد بالا رفت. این عقل ابزاری درست است منتهی فقط به سود آن کار دارد به مسائل انسانی دیگر کاری ندارد! ما باید بگوییم همینها به علاوه مسائل انسانی آن. در ادارههای ماها میروند ناراضی بیرون میآیند فقط بخاطر این که یک عقلانیت ابزاری که در این روایت میفرماید: «اَحْسَنُهُم تَقدیرا لِمَعاشِهِ» درست مشکل معیشت مردم را مدیریت نمیکنیم اندازهگیری نمیکنیم. خب چرا این عصبانی میشود؟ سر یک چیز بیخودی. در تابلوهایی که در شهر میزنیم که کدام خیابان یا فلانجا کجاست، یا در هر تشکیلاتی میخواهیم درست کنیم حداقل خودت به عنوان آدمی که میخواهد یک بار اینها را استفاده کند یک بار همین کار را بکن ببین چه سرت میآید؟ خب بعضی از کشورها میرویم تابلوهایشان دقیق است یعنی شما اصلاً آن کشور را نمیشناسید آدرس دستتان است سوار مترو میشوی از این طرف شهر به آن طرف شهر، دقیقاً آدرس آن را پیدا میکنی برای این که همه آدرسها واقعبینانه است یعنی طرف دستش گرفته از اول مسیر راه افتاده گفته خب الآن سر این سهراه میرسم من اهل اینجا نیستم از کجا بفهمم الآن کجا باید بروم؟ همینجا هم لازم است. ولی ما اینجا طرف چه کار میکند؟ میگوید که خیابان چیز اینجاست، خب این چهارراه فلان هم که معلوم است ما هزار بار از اینجا رفتیم بعد سه تا چهارراه طرفتر تابلوی بعدی، خب اینها معلوم است. نخیر آقا معلوم نیست، شما باید بنا را بگذارید بر این که این آدم صفر است، توی فرودگاه اگر زبان ندانی، هیچی ندانی به هیچ مشکلی برنمیخوری فکر همه جا را کرده است. ولی اینجا میرویم میبینیم تو که همه چیز میدانی فکر دهتا چیز نشده است. مسیر طولانی که طرف باید بیاید خسته است سه تا ساک دست اوست این همه راه پیاده میتواند بیاید یا نمیتواند بیاید؟ خب او این همه ماشین و گاری و راهنما دهتا میگذارد، تو چرا نمیگذاری؟ یا او دارد اسلامی عمل میکند برای این که به وقت و آسایش مردم احترام قائل است ولی از اینجا طرف بیرون میآید عصبانی بیرون میآید. از آنجا که میآید راضی بیرون میآید. خب اینها را ما باید مدیریت جهادی اسلامی یک فکری بکنیم.
یکی از رفقای من میگفت ما توی ایران، مشکلی برای یک کارگاه تولیدی داشتیم صنعت و کشاورزی این همه بلا سر ما آوردند که آخرش من عطایش را به لقایش بخشیدم دیدم کار تولیدی نکنیم بهتر است. ده سال پیش بود، میگفت به محض این که من اینجا آدم به محض این که به اینها علامت دادم من میخواهم سرمایه بیاورم و یک کارگاهی بزنم گفت مگر من را رها کردند؟ خودشان مدام درِ خانه میآیند و تماس میگیرند مدام امتیاز میدهند جریمه را کم میکنند و میگویند شما اهل کشور ما نیستی اینقدر خسارتتان کمتر است. خب عاقل است عقل ابزاری است من اینجا راحت دارم زندگی میکنم عیبی ندارد من پولم را میبرم اینها هم سود ببرند ایرادی ندارد اعصابم راحت باشد. حالا شما برو ببین کسی به عنوان تولید کننده برود توی ادارات ما، از چندتا اداره چندتا مجوز باید بگیرد که این کار را بخواهد بکند ببینید چه بلاهایی سرتان میآید. به هرکسی هر مسئولیتی میدهید اول باید بگویید آقا خودت به عنوان یک ارباب رجوع آن مسیر را کامل طی کنی ببینی به کجاها میرسی و چرا ول میکنی؟ چرا تولید کننده باید ول کند و پولش را بردارد ببرد دلالی و تجارت، فرعخوری و رباخواری، برای چه؟ خب این همه ما متخصص و تحصیلکرد علوم اقتصاد و اجتماعی و روانشناسی و جامعهشناسی داریم اینها کدام مشکل اجتماعی را دارند حل میکنند؟ هر کدام از این مسائل را 10تا تیم بنشیند کار کند. روی همین هوای آلوده، روی ترافیک، و... باید صدتا تیم بنشینند با همین عقل ابزاری، با رعایت حقوق و اخلاق اسلامی که همه ابعاد جامعه را میبیند حل کنند. میفرماید فضیلت عقلانی در جایی است که احسنهم تقدیراً لمعاشه؛ به احسن، یعنی بهترین نوع برنامهریزی برای زندگی دنیوی. چه کار کنم که وقت کمتر هدر بشود، اعصاب کمتر خراب بشود، پول کمتر هدر شود. «العَقلُ أنَّکَ تَقتَصِدُ فَلا تُسرِفُ، و تَعِدُ فلا تُخلِفُ، و إذا غَضِبتَ حَلُمتَ» حضرت امیر(ع) دارند عقلانیت را تعریف میکنند که میدانید عقلانیت یعنی چه؟ یعنی اقتصاد. اقتصاد در زبان عرب یعنی میانهروی. عقل، یعنی بتوانی بدون افراط و تفریط، بدون گدابازی و بدون ریخت و پاش، میانهروی و اقتصادی جامعه و تسهیلات را درست اداره کنی. فلاتسرف؛ بیش از نیازتان مصرف نکنید اسراف نکنید الگوی مصرفتان را اصلاح کنید. همین اروپا، الگوی مصرف شان اسلامیتر است. من توی خانه استاد دانشگاه رفتم نصف ما اینها مصرف ندارند مصرفشان خیلی کمتر از ماست. چون اصلاً گران است پولش را ندارد، آب گران است، برق گران است، وسیله گران است. ژاپن رفتیم خانه استاد دانشگاه در توکیو، در منزل او رفتم دلم برایش سوخت، استاد درجه اول دانشگاه توکیو، چیزهای کوچک کوچک دیدم من دیدم اگر بخواهم توی خانه این زندگی کنم سر شش ماه ممکن است دچار افسردگی بشوم توی یک اتاق و نصفی با خانواده چند نفری این باید زندگی کند و همه ابزار کار و زندگیاش همه چیزش با هم بود. بعد میگفت اینجا زمستانها که هوا سرد است یک کم بخاری را روشن میکنیم اتاق هوا بگیرد بعد با لباس گرم توی رختخواب میرویم میخوابیم. حضرت علی(ع) فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ اَلْأُمُورِ و مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا اَلَّتِی لاَ یُنْتَفَعُ بِشَیْءٍ إِلاَّ بِهِ اَلْعَقْلُ ...» خیلی عجیب است. این همه میگوییم ما شیعهایم،شیعه چه کسی هستیم؟ آغاز همه امور، یعنی هیچ کاری نیست که آن کار را شروع کنید چه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هرچه که هست کاری نیست که آن را شروع کنید مبدأ و قدرت آن کار، با چه قدرتی آن کار را پیش ببرید وَ عِمَارَتَهَا و این که آن کار درست و تمیز انجام بشود یا خراب، اَلَّتِی لاَ یُنْتَفَعُ بِشَیْءٍ إِلاَّ بِهِ؛ که از هیچ چیزی بدون آن شما سود نمیبرید اَلْعَقل؛ یعنی وارد هر کار تشکیلاتی و مدیریتی که میشوید عقلتان را عنصر درجه چهارم گذاشتی! یعنی عنصر دمِ در است! عقل را شد به کار میبریم نشد نمیکنیم، شد، شد، نشد نشد. فرمود یعنی شما از آن شیء، از آن پول، از آن امکانات بهره نمیبرید بهرهوریتان پایین است. نفت دارید بهرهوری ندارید. استعدادهای جوان دارید درست بهرهوری نمیکنید. زمین و آب دارید عرضهاش را ندارید درست بهرهبرداری کنید، چون عقل ندارید. در مدیریت اسلامی جهادی میفرماید: «لاَ یَکُونُ اَلْمُؤْمِنُ عَاقِلاً» میفرماید مؤمن عاقل نیست مگر کسی که «لاَ یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ» تشکیلات اسلامی تشکیلاتی است که تا ابد مشغول آموختن آگاهیها و علوم جدیدی باشد. مدام تجربه جدید، آگاهی جدید، مطالعه جدید، آزمایش جدید. اگر یک تشکیلاتی بود، یک دانشگاهی بود، یک مدیریتی بود که شما رفتید 6 ماه بعد آمدید میبینید سواد و آگاهیهای اینها همانقدر است، چیزی تولیدی علمی نشده، اضافهای نشده، میفرماید اینها یا مؤمن نیستند یا عاقل نیستند. میفرماید «لایَسّأم» یعنی علمجویی و پژوهشی دائمی خستگیناپذیر، باید دائم پژوهش کنید مدام باید فکر کنید و تحقیق کنید. «اِستِثمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّةِ» فرمودند مروّت و اخلاق اسلامی این است که مال و ثروت را درست استثمار کنید. استثمار یعنی میوهچینی. یعنی از پول و سرمایه و استعداد و امکانات و معادن و منابعتان درست میوه بچینید و استفاده کنید. «لا عقل کَالتدبیر» اوج عقلانیت، تدبیر است. تدبیر یعنی پیشبینی کنید. مدیریت جهادی اسلامی این است که یک کاری که الآن میکنید پیشبینی کن 50 سال دیگر چه میشود؟ «و ایّاک و ان تعمل عملا بغیر تدبیر و علم» حرام است کاری را بدون تدبیر و مهارت و علم شروع کنید. «مَنْ ضَیَّعَ عَاقِلاً دَلَّ عَلَى ضَعْفِ عَقْلِهِ» هر کاری و هر شخصی را که ضایع کنید یعنی این که خودتان مشکل عقلی و ایمانی دارید. فرمودند دو تا سرّ به شما میگویم اگر اینها را در تشکیلات و جامعهتان داشته باشید شما سقوط نخواهید کرد و روزبهروز قویتر میشوید و پیش خدا هم عزیزتر میشوید. 1) عقل؛ و 2) عدل. «إذا بُنِیَ الْمُلکُ عَلی قَواعِدِ الْعَدلِ، و دُعِمَ بِدَعائِمِ الْعَقِل نَصَرَ اللهُ مَوالِیهِ، و خَذَلَ مُعادِیهِ.
وقتی حاکمیت بنا شد بر دو چیز: 1) إذا بُنِیَ الْمُلکُ عَلی قَواعِدِ الْعَدلِ، حقوق را رعایت کردی و ظلم نکردی و 2) و دُعِمَ بِدَعائِمِ الْعَقِل، روی چهارپایه و ستون عقلانیت ایستادی، فرمودند اولاً نَصَرَ اللهُ مَوالِیهِ، و خَذَلَ مُعادِیهِ. خداوند کمکتان خواهر کرد در دنیا و دشمنانتان خاذل میشوند و شکست میخورند.
«کیفیت العمل تدلّ علی کمیّه العقل» فرمودند هرجا میخواهید بفهمید یک تشکیلاتی عاقلانه دارد مدیریت میشود یا نه؟ به چگونگی و کیفیت کار آن نگاه کن نه به کمیّت آن. همینطور روی دور افتاده و دارد خروجی میدهد! خروجی کجا میرود؟ چه بیرون میدهید؟ حضرت امیر(ع) فرمود اگر مدیریت شیعی اسلامی دارید به کیفیت کارتان و محصولتان توجه کنید. خب مردم چرا دنبال جنس خارجی و غربی میگردند؟ چرا جنس داخلی هم تولید میکنند مینویسند medi in… تولید خارج... برای این که کیفیت کار خوب است، مخاطب میگوید این عقلانی است این را بخرم به سود من است. یعنی او دارد اسلامی و علوی عمل میکند. او که کالایش کیفیت دارد او علوی است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی